آموزگار چند پایه
آموزگار چند پایه
آموزش ابتدایی
نوشته شده در تاريخ شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, توسط نصیری |

طبقه ، منزلت و قدرت

وبر درتعریف طبقهچندان از مارکس فاصله نگرفته بود . به نظر او ،طبقه یک دسته از انسان ها را در بر می گیرد که از یك سودر ترکیب بخت های زندگی شان یک عنصر علی مشترک داشته باشند ، و از سوی دیگر عنصری که منحصراً با منافع اقتصادی در تصاحب کالاها و فرصت های کسب درآمد بازنموده می شود.و از سوی سوم تحت شرایط تولید کالایی یا بازار کار متجلی می شود. وبر از این جهت که می گفت پایگاه طبقاتی لزوماً به کنش اقتصادی طبقاتی یا سیاسی نمی انجامد،بسیار به نظر مارکس نزدیک شده بود. او چنین استدلال می کرد که کنش اشتراکی طبقاتی تنها زمانی پدیدار می شود که وابستگی های میان علت ها و پیامدهای موقعیت طبقاتی ، وضوح پیداکنند؛
اگر ماركس به جای وبر بود،در این مورد می بایست گفته باشد كه زمانی چنین كنشی پدید می آید كه یك طبقه از منتفع طبقاتی اش آگاه شده و به عنوان یك طبقه ،ارابطه اش با طبقات دیگر آگاهی یافته باشد.با این همه نظریه قشر بندی اجتماعی وبر با نظریه ماركس تفاوت هایی هم دارد، زیرا وبر یک مقوله ساختاری دیگر یعنی مفهوم "گروه منزلتی"را نیز درنظریه اش وارد کرده بود .
طبقه بندی انسان ها در گروه های منزلتی ،بیشتر بر الگوهایمصرف آن ها مبتنی است .تا جایگاه شان در بازار یا در فراگرد تولید.وبر چنین میپنداشت که مارکس چنین مقولاتی را ندیده گرفته بود، زیرا که تنها به قلمرو تولیدتوجه داشت. بر خلاف طبقات که می توانند اشتراک اجتماعی داشته یا نداشته باشند ،گروه های منزلتی معمولاً اجتماعاتی هستند که با سبک های شایسته زندگی و احترام وفقر اجتماعی ای که دیگران برای شان قایل اند، به همدیگر وابستگی پیدا می کنند. فزونبر این، گروه منزلتی در مورد نشست و برخاست های اعضایش انتظار دارد که نسبت بهآنهایی که منزلتی پایین تر دارند، از نظر اجتماعی فاصله گیرند. در اینجا باز مفهوم جامعه شناختی مقوله اجتماعی وبر را می بینیم که مبتنی است برتعریفی که دیگران از روابط اجتماعی می کنند. یک گروه منزلی تنها زمانی می تواندوجود داشته باشد که دیگران برای اعضای آن گروه حیثیت یا فرو پایگی قایل شوند و بدینسان، آن ها را از بقیه کنشگران اجتماعی متمایز سازند و میان "آنان" و "ما" فاصلهاجتماعی لازم را برقرار نمایند.
ازنظر تجربی، میان موضع طبقاتی و منزلتی افرادهمبستگیهایبسیار نزدیکی وجوددارند. بویژه درجامعهسرمایه داری، طبقه ای که از نظر اقتصادی رو به پیشرفت است، با گذشت زمان، منزلتوالاتری را نیز خواستار خواهد شد؛ اما با این همه مردم دارا و ندار اصولاً میتوانند به یک گروه منزلتی تعلق داشته باشند. در برخی زمان ها، یک عنصر ضعیف اقتصادیمانند خرده اشراف دیوانسالار کرانه خاوری الب در آلمان، به خاطر منزلت والای شان میتوانند نفوذ و قدرت چشمگیری را اعمال کنند. همچنان که تحلیل های پس از وبر از سیاستآمریکایی نشان داده اند، به طور کلی می توان گفت که رفتار سیاسی در برخی زمان ها ممكن است تحت تاثیر كسانی شكل گیرد كه نگران از دست دادن منزلت شان هستند و یا متاثر از رفتار آنهایی باشد كه كه تصور می كنند منزلتی را كه سزاوارش هستند ؛ از آنان دریغ شده است و از این بابت آزرده خاطرند.
به نظر وبر، هر جامعه ای به گروه ها و قشرهایی تقسیم می شود که هر یک از آنهاسبک زندگی و جهان بینی ویژه اش را دارد، درست همچنان که جامعه به طبقات مشخص نیزتقسیم می شود. با آنکه گه گاه ممکن است اعضای گروه منزلتی و همچنین طبقاتی با یکدیگرکشمکش داشته باشند، اما در بیشتر موارد، اعضای این گروه ها الگوهای ثابت فرماندهی وفرمانبری را به خوبی پذیرا می شوند.
وبر با این قشربندی اجتماعی دو بعدی، مبنایی را به دست می دهد که بر پایه آن میتوان صورت های متنوع ستیز اجتماعی را در جامعه نوین دریافت و پی برد که چرا به جزدر موارد استثنایی، چنین جوامعی به دو اردوی مخالف "دارایان" و "نداران" جبهه بندینمی شوند.
وبر درتحلیلقدرتدر جامعه، باز یک مفهوم چند بعدی راپیش می کشد. گرچه او در بسیاری از نکات اساسی با ماركس همداستان است، اما در ضمن، طرح تحلیلیمارکس را بسط می دهد و اصلاح می کند. به نظر مارکس، قدرت دست کم در «تحلیل نهایی"،ریشه در روابط اقتصادی دارد. آن هایی که وسایل تولید را در تملک دارند، به گونه ای،مستقیم یا غیر مستقیم در جامعه اعمال قدرت سیاسی می کنند. وبر گرچه این نظر را میپذیرد که بویژه در جهان سرمایه داری نوین، قدرت اقتصادی، یک قدرت مسلط است؛ اما بامارکس از این جهت مخالفت می کند که "پیدایش قدرت اقتصادی ممکن است پیامدهای قدرتموجود در زمینه های دیگر باشد". برای مثال، مردانی که سازمان های بوروکراتیک بزرگرا اداره می کنند، با آنکه مستخدمانحقوقبگیری یش نیستند، اما باز می توانند قدرت اقتصادی نیرومندی را اعمال كرده و از قدرت سیاسی به قدرت اقتصادی برسند؛نمونه چنین زایش هایی در جا به جایی قدرت ها در ایرانِ امروز و دیروز كاملا قابل مشاهده است.
وبر قدرت را اینگونه تعریف می کند: فرصتی که یک انسان یا شماری از انسانهادارند تا "اراده شان را حتی با وجود مقاومت دیگران، برکنش جمعیتحمیل کنند". او نشان می دهد کهمبنای اعمال چنین قدرتی می تواند بر حسب زمینه اجتماعی یا موقعیت تاریخی و ساختاری،صورت های بس متنوعی را به خود گیرد. از این روی، به نظر وبر، این مسئله که سرچشمه قدرت در کجا قرار گرفته است، یکمسئله تجربی است و هیچ کس نمی تواند با تأکید جزم آمیز مارکس بر یک سرچشمه خاصقدرت، به این پرسش پاسخ گوید. از این گذشته، وبر چنین استدلال می کند که انسانهاتنها برای ثروتمند شدن خواستار قدرت نمی شوند. "هر قدرتی از جمله قدرت اقتصادی رامی توان به گونه ای قایم به ذات ارزیابی کرد". ای بسا کسانی که به خاطر "فخراجتماعی" جویای قدرت اند.
دیوانسالاری
علاقه وبر به موضوع ماهیتقدرتواقتدارو نیز اشتغال پیگیرانه اش بهتحلیل روندهای نوین عقلگرایی، او را به بررسی عملکرد مؤسسات بزرگ در قلمروسیاسی، اداری واقتصادیکشانده بود. به نظر او، فعالیتهای هماهنگ دیوانسالارانه، نشانه نمایان عصر نوین است. دستگاههای دیوانسالار بر پایه اصول عقلاییسازمانگرفته اند. ادارات یک سامان سلسلهمراتبی دارند و با ضوابط غیر شخصی عمل می کنند. مسئولان این ادارات وظایف خاص ومرزبندی شده ای دارند و هر یک باید در حوزه خاصی که به او اختصاص داده شده است،اعمال مدیریت کند. انتصاب ها بر حسب شایستگی تخصصی صورت می گیرند و نه بر وفقمعیارهای انتسابی. این هماهنگی دیوانسالارانهکنشهای تعداد زیادی از مردم، ویژگیساختاریحاکم بر صورت هایسازمانی نوین را تعیین می کند. برنامه ریزیوسیع چه برایدولتنوینو چه برایاقتصادنوین، تنها از طریق این تدبیر سازمانی امکانپذیر شده است. تنها از این طریقاست که سران دولت ها می توانندمنابعقدرتسیاسیرابسیجو متمرکز کنند؛ همان منابعی کهدر دورانفئودالیدر کانون های گوناگونپراکنده بودند. تنها به کمک همین طرح سازمانی می توان منابع اقتصادی ای را بسیج کردکه در دوران پیشین عاطل و باطل افتاده بودند.به نظر وبر،سازماندیوانسالارانه همان وسیله ممتازی استکه شکلسیاست،اقتصادوتکنولوژینوینرا تعیین کرده است. ازنظر فنی، همچنان که تولید ماشینی بر روش های دستی برتری دارد، انواع سازمانهایدیوانسالار نیز از همه صورت های دیگر مدیریت برترند.
با این همه، وبر کارکردهای نامطلوب دیوانسالاری را نیز ندیده نگرفته بود. برایمثال، مزیت عمده دیوانسالاری که همان قابلیت آن در ارزیابی نتایج است، این نظام رادر برخورد با موارد فردی، کند و خرفت می سازد. به همین دلیل است که نظام های حقوقیعقلایی و دیوانسالارانه نتوانسته اند ویژگی های فردی را در نظر گیرند، حال آنکهنظام های قضایی پیشین به خوبی می توانستند با این ویژگی ها برخورد کنند. وبر ضمن تحلیل نظام قضاییاروپاگفته بود که "یک قاضی نوین مانند یکماشین سکه خور است که دادخواستهای تمبر شده در آن ریخته می شوند و سپس حکمی راهمراه با دلایلی که به صورت مکانیکی از قوانین استخراج شده اند بیرون می دهد."
وبر به این نظر رسیده بود كه بوركراتیزه شدن چهان نوین ،كارش به شخصیت زدایی كشیده است. اگر چه از نظر او ، عقلایی وبوروکراتیزهشدنهر چه بیشترجامعهبشری، امری تقریباً گریز ناپذیر است. نظر وبر درباره عقلایی و بوروکراتیزه شدن گریزناپذیر جهان انسانی، با مفهوم ازخود بیگانگیمارکسهمانندی های آشکاری دارد. آنها هر دو بر این همداستان بودند که شیوه های نوینسازماندهی، کارآیی و تأثیر تولید و سازمان را به گونه بی سابقه ای افزایش داده اندو سطح تسلط انسان برطبیعترا بس بالا برده اند. همچنین، هر دوآنها بر این بوده اند که جهان کارآیی عقلایی، به غولی تبدیل شده است که آفرینندگانشرا به انسانیت زدایی تهدید می کند. اما وبر با این نظر مارکس موافق نبود کهازخود بیگانگیتنها یک مرحله گذاری در راه رهایی راستین انسان است. وبر جهش آتی انسان را از قلمرو ضرورت به جهان آزادی باور ندارد. او گرچه گه گاهاین امید را به خود راه میداد که شاید رهبر فرهمندی سربلند کند و بشر را از وبالآفریده اش رها سازد، اما بیشتر، این احتمال را می داد که آینده بیشتر یک "قفسآهنین" خواهد بود تا بهشت موعود.
شاید هنوز جنبه دیگری باقی مانده باشد که وبر از آن جهت با مارکس تفاوت داشته ویا نظر او را بسط داده باشد. مارکس که تأکیدش بر عرصهتولیداقتصادی بود، به گونه ای مستند ومشروح نشان داده بود که چگونهسازمانصنعتیسرمایه داریموجب آن شده است کهکارگراز ابزارهای کارش محروم شود و چگونهکارگر صنعتی نوین بر خلاف صنعتگران عصر کاردستی، ابزارهای کارش را در تملک ندارد واز این روی، ناچار است که کارش را به کسی بفروشد که با تملک ابزار کارش بر او تسلطیافته است. وبر با آنکه با بیشتر این تحلیل مارکس هم آواز بود، اما از این جهت با اواختلاف داشت که وبر یک چنین خلع ید از ابزارهای تولید را نیتجه گریزناپذیر هر گونهنظام تولید عقلایی و متمرکز می دانست و آنرا تنها پیامد نظامسرمایه دارینمی انگاشت. یک چنین خلع یدی به همان اندازه که ویژگی نظام سرمایه داری راتعیین می کند، می تواند شاخص یک نظام تولیدسوسیالیستینیز باشد. از این گذشته، وبراستدلال می کند که اشتغال تقریباً انحصاری مارکس به موضوع تولید، او را به ندیدهگرفتن این واقعیت وا داشته بود که خلع ید کارگران از وسایل تولید، تنها یک مورد خاصاز یک پدیده بسیار کلی تر در جامعه نوین است، جامعه ای که در آن دانشمندان از وسایلتحقیق، مدیران از ابزارهای مدیریت و جنگاوران ازجنگافزارهای شان خلع ید شده اند. او سپس اظهار نظر کرده بود که در همه پهنه های جامعه نوین، انسانها دیگر نمیتوانند در یککنشمهم اجتماعی شرکت کنند مگر آنکه به یك سازمان بزرگ به پیوندند ودر آن به انجام دادن وظایف خاصشان بپردازند.آنها در  صورتی در اینسازمانها پذیرفته می شوند که آرزوها وگرایش های شخصی شان را در پیشگاه هدف ها و دستورالعمل های غیر شخصی حاکم بر کلسازمان قربانی کنند.
عقلایی شدن و افسون زدایی
وبر بارها تأکید کرده بود که جهان نوین خدایانش را رها کرده است. انسان نوینخدایان را از صحنه ییرون رانده است و آنچه را که در دوران پیشین با بخت، احساس،سودا، تعهد، و با جاذبه شخصی، وفاداری به ارباب و خیرخواهی و اخلاق قهرمانان فرهمندتعیین می شده است، عقلایی کرده و تابع محاسبه و پیش بینی پذیرش ساخته است. وبرکوشیده بود تا این تحول را در انواع حوزه های نهادی به گونه ای مستند نشان دهد. او درجامعه شناسی دینیخود می خواستراههای پیچیده و پرپیچ خمی را پیگیری کند که "عقلایی شدن زندگی دینی"از طریق آنها،رابطه منظم و معقول انسان با خدا را جایگزین روش هایجادوییکرده است. او می کوشید تانشان دهد که چگونه پیامبران با جاذبه های فرهمندانه شان توانستندقدرتهایکاهنان را که مبتنی بر سنتبودند ازاعتباربیندازند؛ و چگونه با پیدایش"دین مبتنی بر کتاب"(ادیان توحیدی)، فراگرد عقلایی و نظامدار شدن پهنه دینی آغاز شد و دراخلاقپروتستانیبه اوج خود رسید.
وبر در عرصه حقوقی نیز یک چنین مسیری را ازعدالتشخصی رهبران و پیشکسوتان خردمند گرفتهتاعدالتقانونی، عقلایی و غیر شخصی جهاننوین، پی می گیرد. او همچنین، تحول فراگرداقتداررا از شاهان دارای فره موروثی یاقدرتهای اعجازآمیز گرفته تا سران معمولیدولتجدید که در چهارچوب مصوبات معقول وقانونیحکومتمی کنند، مورد بررسی قرار می دهد.
وبر می گفت که حتی حوزه های تجربی خصوصی ای چونموسیقینیز از این گرایش های عقلایی جامعهغربی برکنار نیستند. وبر در نوشته های راجع بهجامعه شناسی موسیقی، نوت نویسی هایدقیق و گام های منظم موسیقیمدرن، یکنواختی و هماهنگی حاکم بر یکارکسترسنفونیک جدید را در تضاد با بداههنوازی و خود جوشی نظام های موسیقیآسیایییا قبایل نانویسا قرار میدهد.
همچنان که گفته شد، وبر در نوشته های روش شناختی اش با هر گونه تفسیرتاریخبشری که تاریخ را تابع یک نیروی محرک گریز ناپذیر می سازد، سرسختانه مخالفت نشانداده بود. - با بخشی از آرای صاحبنظرانی چون كنت و ماركس- او استدلال می کرد کهجامعهرا باید یک توازن ظریف میان انواع نیروهای مختلف و متنازع در نظر گرفت، چندان که یکجنگ،انقلابو یا یک رهبر قهرمانان می تواند این توازن کلی و ظریف را به سود یک پیامد ویژه برهم زند. با این همه، او در هنگام پرداختن به روندهای معطوف به عقلایی وبروکراتیزهشدنجامعهنوین، به آن گراییده بود که احتمال قوی، نوع بشر در آینده در قفس آهنین خود ساختهاش زندانی خواهد شد. از این جنبه، پیام او با پیام بیشتر پیشینیان سده نوزدهمی اشتفاوت بنیادی دارد. وبر پیامبر موج های دلپذیر آینده نبود، بلکه منادی بدبختی و بلابود.
 در پایان بحث ما در باره وبر و نه پایان مباحث وبر باید گفت : چه سود از کوششی که هدفش مختصر کردن کاری باشد که تنوعی شگفت انگیز و گستردگیفراگیری دارد. در انیجا تنها می توان این توضیح واضحات را به عمل آورد و گفت که کاروبر تاريخعلوم اجتماعی یک نقطه عطف تعیین کننده به شمار می آید.
جامعه شناسی را می توان به دو دوره ما قبل و ما بعد وبر تقسیم کرد. سراسر جامعهشناسی معاصر یا بسیار معاصر، داغ نبوغ ذاتی وبر را بر پیشانی دارد. حتی آنهایی کهنمی توانند در پیش بینی های بدبینانه و اعتقاد قدری رمانتیک وبر به خیرخواهیمنجیانه قهرمانان فرهمند سهیم باشند، باز می توانند از میوه های کارهای تحلیلیقدرتمند او بهره گیرند.
 
 
Weber and Marx
Weber's views about the inescapable rationalisation and bureaucratisation of the world have some obvious similarities to Marx's notion of alienation.  Both men agree that modern methods of organisation have tremendously increased the effectiveness and efficiency of production.  Both agree that this has allowed an unprecedented domination of man over the world of nature.  Both also agree that the new world of rationalised efficiency threatens to turn into a monster and dehumanise its creators.
But Weber disagrees with Marx's claim that alienation is only a transitional stage on the road to man's true emancipation. Weber does not believe in the "inevitability" of socialism.  However, if it came to pass he thought that socialism would be even more bureaucratic and rationalised than capitalism--and thus even more alienating to man.  Weber believed that the alienation documented by Marx had little to do with the ownership of the mode of production, but was a consequence of bureaucracy.
Marx asserted that capitalism has led to the "expropriation" of the worker from the mode of production.  How the modern worker is not in control of his fate, is forced to sell his labour (and thus his self) to private capitalists.  Weber countered that loss of control at work was an inescapable result of any system of rationally co-ordinated production.  Weber argued that men could no longer engage in socially significant action unless they joined a large-scale organisation. In joining organisations they would have to sacrifice their personal desires and goals to the impersonal goals and procedures of the organisation itself.  By doing so, they would be cut off from a part of themselves, they would become alienated.
Socialism and capitalism are both economic systems based on industrialisation --the rational application of science, observation, and reason to the production of goods and services.  Both capitalism and socialism are forms of a rational organisation of social life to control and co-ordinate this production. Socialism is predicated on government ownership of the economy to provide co-ordination to meet the needs of people within society.  If anything, Weber maintained, socialism would be even more rationalised, even more bureaucratic than capitalism. and thus, more alienating to human beings as well.
 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: